عشق یا سیاست

عشق میگوید بباز و عقل منکر میشود

این حماقت گاه گاهی از سیاست بهتر است


محمد دری صفت

غلط کردم

نمیدونم چرا امروز اینجوری بود، با هر کسی صحبت کردم، آخر بحث و گفتگو، چاره ای نداشتم جز جمله محترم «غلط کردم».
اصن یه وضی!!!
حالا یکی نیست بگه عزیز من، وقتی حالت بده، درس هات عقبه، فکرت مشغوله، برای چی باید با چند نفر همزمان حرف بزنی، چت کنی که بعد به غلط کردن بیفتی؟؟؟
اصلا حالا با دوستات حرف میزنی، یجوری قضیه را جمع میکنی، مرد مومن مریضی با یک خانم حرف میزنی اون هم در شرایط کاملا نامساعد! اون هم چه خانمی؟ خانمی که خیلی زود ناراحت میشه!
خدا بخیر بگذرونه، خدا غلط کردم!

پست احساسی

مسخره است. ناراحت کننده است، این همه لاین و اینستا و کوفت و زهر مار برای گفتن احساساتی که باید در دل بماند؟؟؟
اصلا چرا باید احساسات همه شبیه هم شود؟؟ کم بود چهره دختران و زنان این مملکت که همه یکی شده؟؟
احساسات هم باید یکی شود؟؟؟ همه کسی را دارند که به او نرسیدند و این چقدر احمقانه است که میخواهیم همیشه به آنچه که میخواهیم برسیم.
چقدر بد است که هنوز نتونستیم خودمان را با حال آرام کنیم، منتظر آینده ایم، در صورتی که آینده همان حال مستمر است.

چشم عاشق

رنگ مویش را تمام شهر می دانند ، حیف !

پیش چشم عاشقِ من روسری سر می کند ...

خانواده و ترم هشت

امشب بد احساس ناراحتی میکنم، ترم هشت گذشته اما من ....
از دست خودم دلگیرم، احساس میکنم تمام انرژی خودم را در کارها به کار نبردم، احساس میکنم بعضی تصمیماتم اشتباه بود. از جایی که ایستادم راضی نیستم.

پ ن: تنها چیزی که بهم انرژی میده خانواده است. برادرایی که تمام زندگی هم هستیم، ناراحتی یکی، خواب رو از بقیه میگیره.
پ ن2: حذف!
پ ن3: حذف!
پ ن4: قربون آجی خودم بشم که هر روز صبح ساعت هفت زنگ میزنه، میگه امیر، آجی، بلند شو برو صبحونه بخور.
پ ن5: از کل دنیا همین پنج نفر رو دارم و واقعا همه دنیای هم هستیم. شکرت خدا.

دوران ما

دوره ی سعدی و حافظ
صحبت از زلف تو بود

نوبت دوران من شد
روسری سر کرده ای؟!

سنگ شهنشه

سگ شهنشه طوسم نه کلب آواره
چنین سگی به همه شهر استخوان بدهد

عشق

در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد
عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد
جلوه‌ای کرد رخت دید ملک عشق نداشت
عین آتش شد از این غیرت و بر آدم زد
عقل می‌خواست کز آن شعله چراغ افروزد
برق غیرت بدرخشید و جهان برهم زد
مدعی خواست که آید به تماشاگه راز
دست غیب آمد و بر سینه نامحرم زد
دیگران قرعه قسمت همه بر عیش زدند
دل غمدیده ما بود که هم بر غم زد
جان علوی هوس چاه زنخدان تو داشت
دست در حلقه آن زلف خم اندر خم زد
حافظ آن روز طربنامه عشق تو نوشت
که قلم بر سر اسباب دل خرم زد

تنها

هزار بار بهتر از بودن با کسی است
که حواسش با تو نیست
و فقط در آن هنگام با توست
که کسی را در کنارش ندارد.

آلن بولیو

بی تفاوت بودم

گاه می پرسند از من؛عاشق اش هستی هنوز؟
بی تفاوت بودنم را گریه می ریزد بهم!

فرامرز عرب عامری