پیاده نظام

حرفهایی برای جوانانی که سیب زمینی نیستند

پیاده نظام

حرفهایی برای جوانانی که سیب زمینی نیستند

پیاده نظام

یک روز با این هایی و یک روز با آن ها
رندی که از تخریب میترسد بلاکش نیست
سرباز باید پشت دشمن را بلرزاند
شطرنج جای مهره های اهل سازش نیست

مرتضی عابدی لنگرودی

Yemen ifyemen
پیام های کوتاه
  • ۱۳ خرداد ۹۵ , ۰۹:۳۴
    ترس
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
۲۳اسفند

اگر اعلام کردم که در تشکل خاصی هستم،

امیرحسین چگونیان
۱۶اسفند
امروز روز لجنی بود. باید بر خلاف میخندیدم. راهی که میروند اشتباه است و مایه دعواست اما گمان میکنند بینی من را به خاک مالیدند، حال آنکه دکتر فراتر از انتظار من عمل کرد و متاسفانه باخت حتمی است اما کاش شهدا را قربانی هدف نمیکردیم.
خسته کننده است این وضع.
امیرحسین چگونیان
۱۴اسفند

امروز بزرگترین افتخار عمرم نصیبم شد! "دبیر اجرایی یادواره شهدا"

امیرحسین چگونیان
۱۴اسفند

احمق بیشعور علنا با وقاحت تمام از بهاییت حمایت کرد و کسی صداش درنمیاد

امیرحسین چگونیان
۱۳اسفند

دلم پر بود امشب. کاش پیش من نمی اومد. یا حالا که آمد حرف اون تشکل رو نمیزد. دلم پرغصه است از تشکل و بعضی...

امیرحسین چگونیان
۰۹اسفند
وقتی به جایی میرسی که میفهمی خیلی بی فرهنگی، دیگه حوصله کار فرهنگی هم نیست!
ما بی فرهنگانیم، خسته، پشیمان ...
زمان تکرار نداره، اما تجربه باعث میشه اشتباهات رو هم تکرار نکنی
امیرحسین چگونیان
۰۷اسفند
یه وقت هایی دلت میخواد که بگی بگو چته تا کمکت کنم، اما حیف!
امیرحسین چگونیان
۰۴اسفند

شماره اول نشریه آمپول منتشر شد. ( گروه ماتنا)

امیرحسین چگونیان
۰۴اسفند
فردا اولین شماره نشریه آمپول رو منتشر میکنم، اون هم با کمک بچه های گروه خودم، گروه ماتنا!!
امیرحسین چگونیان
۰۱اسفند
دیر آمدم...دیر آمدم... در داشت می سوخت
هیئت، میان "وای مادر" داشت می سوخت

دیوار دم می داد؛ در بر سینه می زد
محراب می نالید؛ منبر داشت می سوخت

جانکاه: قرآنی که زیر دست و پا بود
جانکاه تر: آیات کوثر داشت می سوخت

آتش قیامت کرد؛ هیئت کربلا شد
باغ خدا یک بار دیگر داشت می سوخت

یاد حسین افتادم آن شب آب می خواست
ناصر که آب آورد سنگر داشت می سوخت

آمد صدای سوووت؛ آب از دستش افتاد
عباس زخمی بود اصغر داشت می سوخت

سربند یا زهرای محسن غرق خون بود
سجاد از سجده که سر برداشت، می سوخت

باید به یاران شهیدم می رسیدم
خط زیر آتش بود؛ معبر داشت می سوخت

برگشتم و دیدم میان روضه غوغاست
در عشق، سر تا پای اکبر داشت می سوخت

دیدم که زخم و تشنگی اینجا حقیرند
گودال، گل می داد و خنجر داشت می سوخت

شب بود و بعد از شام برگشتم به خانه
دیدم که بعد از قرن ها در داشت می سوخت


ما عشق را پشت در این خانه دیدیم
زهرا در آتش بود؛ حیدر داشت می سوخت
امیرحسین چگونیان