پیاده نظام

حرفهایی برای جوانانی که سیب زمینی نیستند

پیاده نظام

حرفهایی برای جوانانی که سیب زمینی نیستند

پیاده نظام

یک روز با این هایی و یک روز با آن ها
رندی که از تخریب میترسد بلاکش نیست
سرباز باید پشت دشمن را بلرزاند
شطرنج جای مهره های اهل سازش نیست

مرتضی عابدی لنگرودی

Yemen ifyemen
پیام های کوتاه
  • ۱۳ خرداد ۹۵ , ۰۹:۳۴
    ترس
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

۵۶ مطلب با موضوع «دل نشین» ثبت شده است

۲۷مرداد

ﺧﺪﺍ ﮔﺮ ﭘﺮﺩﻩ ﺑﺮ ﺩﺍﺭﺩ ﺯ ﺭﻭﻱ ﻛﺎﺭ آﺩﻣﻬﺎ!
ﭼﻪ ﺷﺎﺩﻳﻬﺎ ﺧﻮﺭﺩ ﺑﺮﻫﻢ...ﭼﻪ ﺑﺎﺯﻳﻬﺎ ﺷﻮﺩ ﺭﺳﻮﺍ...

امیرحسین چگونیان
۲۱مرداد

ﺭﻭﺯﯼ ﯾﮏ ﺳﯿﺎﺳﺘﻤﺪﺍﺭ ﻣﻌﺮﻭﻑ، ﺩﺭﺳﺖ ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻣﺤﻞ ﮐﺎﺭﺵ ﺧﺎﺭﺝ ﺷﺪ، ﺑﺎ ﯾﮏ ﺍﺗﻮﻣﺒﯿﻞ ﺗﺼﺎﺩﻑ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺩﺭ ﺩﻡ ﮐﺸﺘﻪ ﺷﺪ...
ﺭﻭﺡ ﺍﻭ ﺩﺭ ﺑﺎﻻ ﺑﻪ ﺩﺭﻭﺍﺯﻩ ﻫﺎﯼ ﺑﻬﺸﺖ ﺭﺳﯿﺪ ﻭ ﯾﮏ ﻓﺮﺷﺘﻪ ﺍﺯ ﺍﻭ ﺍﺳﺘﻘﺒﺎﻝ ﮐﺮﺩ.

امیرحسین چگونیان
۲۱مرداد
دوره سعدی و حافظ صحبت از زلف تو بود
نوبت دوران من شد، روسری سر کرده ای ؟
امیرحسین چگونیان
۱۶مرداد
مردی با پدرش در سفر بود که پدرش از دنیا رفت. از چوپانی در آن حوالی پرسید:
«چه کسی بر مرده های شما نماز می خواند؟»
چوپان گفت: «ما شخص خاصی را برای این کار نداریم؛ خودم نماز آنها را می خوانم».
مرد گفت: «خوب لطف کن نماز پدر مرا هم بخوان!»
چوپان مقابل جنازه ایستاد و چند جمله ای زمزمه کرد و گفت : «نمازش تمام شد!»
مرد که تعجب کرده بود گفت: این چه نمازی بود؟
چوپان گفت: بهترازاین بلد نبودم
مرد از روی ناچاری پدر را دفن کرد و رفت.
شب هنگام، در عالم رؤیا پدرش را دید که روزگار خوبی دارد.
از پدر پرسید: «چه شد که این گونه راحت و آسوده ای؟»
پدرش گفت: «هر چه دارم از دعای آن چوپان دارم!»
مرد، فردای آن روز به سراغ چوپان رفت و از او خواست
تا بگوید در کنار جنازۀ پدرش چه کرده و چه دعایی خوانده؟
چوپان گفت: «وقتی کنار جنازه آمدم و ارتباطی میان من و خداوند برقرار شد،
با خدا گفتم : « خدایا اگر این مرد، امشب مهمان من بود، یک گوسفند برایش
زمین می زدم. حالا این مرد، امشب مهمان توست. ببینم تو با او چگونه رفتار می کنی ؟ »
به نام خدای آن چوپان ...
گاهی دعای یک دل صاف،ازصدنماز یک متظاهر به دین با دلی پرآشوب بهتراست
امیرحسین چگونیان
۰۶مرداد
میروم مشهد خیابانها شلوغ
می روم در قم شبستانها شلوغ

کربلا که کل ایوانها شلوغ
در مسیرش هم بیابانها شلوغ

هیچ کس مثل تو بی زوار نیست
با کریمان کارها دشوار نیست
امیرحسین چگونیان
۰۶مرداد

مسجد یکی، مناره یکی و اذان یکی است
قبله یکی، کتاب یکی، آرمان یکی است
ما را به گرد کعبه قراری است مشترک
یعنی قرار و مقصد این کاروان یکی است

امیرحسین چگونیان
۰۵مرداد
مشکل شرعی ندارد بوسه از لبهای تو!
میوه ی بیرون زده از باغ حق عابرست!!
امیرحسین چگونیان
۰۵مرداد
از ته دل ساده لوحانه بیش از همه خواهان آن اند که کسی ایشان را آزار نرساند. از این رو به پیشواز هر کس می روند و با او کنار می آیند. اما این ترس است، اگر چه «فضیلت» بنامند اش.
نیچه
امیرحسین چگونیان
۰۵مرداد
مندی: مردها با مردها در مورد مشکلات مردونه حرف نمیزنن. اونا فقط یه مشت میزنن به شونهء اون یکی.
الی: چه حرکت احمقانه ای!
مندی: برای زنها آره. اما برای مردها درست مثل شش ماه مشاوره میمونه!!

Ice Age
امیرحسین چگونیان
۰۴مرداد

مردی به هنگام بازدید از یک بیمارستان روانی، از روان‌ پزشک پرسید: «شما چطور می‌فهمید یک بیمار به بستری شدن در بیمارستان نیاز دارد یا نه؟».

روانپزشک گفت: «ما وان حمام را پر از آب می‌کنیم و یک قاشق چای خوری، یک فنجان و یک سطل جلوی بیمار می‌گذاریم و از او می‌خواهیم که وان را خالی کند».

مرد پرسید: «آهان ! فهمیدم . آدم عادی باید سطل را بردارد چون بزرگ تر است. این طور نیست؟» و

روانپزشک گفت: «نه! آدم عادی درپوش زیر آب وان را برمی‌دارد. راستی شما می‌خواهید تخت تان کنار پنجره باشد یا پشت به آفتاب !!؟»
 

نتیجه گیری:

اول : راه حل همیشه در گزینه های پیشنهادی نیست .

دوم : در حل مشکل و در هنگام تصمیم گیری، هدف مان یادمان نرود. در این داستان، هدف، خالی کردن آب وان است نه استفاده از ابزارهای پیشنهادی.

سوم : همه راه حل ها همیشه در دسترس نیستند. کمی باید دنبال بهترین راه حل گشت.

چهارم : به خودمان تلقین کنیم که همه ما انسانهای معمولی و با درجه هوش کاملا عادی و تا حدودی نزدیک به هم هستیم پس قبل از حرف زدن مقداری سکوت کنیم ، فکر کنیم و آنگاه در مورد راه حل ها و ایده هایمان سخن بگوییم .

امیرحسین چگونیان