یادداشتی از برادر
آکادمی گوگوش
دو سه هفته بیشتر به نوروز 1392 باقی نمانده... بعد از مدتها آسمان اصفهان ابری شده و باران می بارد... از امتجان برمی گردیم... با دو همکارم سوار اتوبوس می شویم... اتوبوس شلوغ است... مدارس تعطیل شده و بچه ها به خانه برمی گردند... هیجان و انرژی آنها به ما هم حس زنده بودن می دهد، به ما که داریم زندگی را فراموش می کنیم... سر و صدای یک پسر بچه بازیگوش و پر حرف توجهم را جلب می کند... همان طور که در اتوبوس ایستاده ام، تا رسیدن به مقصد، نگاهش می کنم... پسرک گرم جنب و جوش است، باید سیزده چهاده ساله باشد...کوله پشتی مدرسه ای دارد و انگار اوست که به کوله آویزان شده!، ریز نقش و پر انرژی... از سر و گوش همه بالا می رود... شیشه اتوبوس را بخار پوشانده... پسرک روی نوک انگشت پا بلند می شود و بعد با نوک انگشت می نویسد، "آکادمی گوگوش" ! و بعد زیر آن می نویسد "I LOVE YOU" !!!، برای چه کسی می نویسد خدا می داند...
صبح شنبه است... اتوبوس توی ایستگاه می ایستد و بعد چند دختر با لباس فرم دبیرستان با سر و صدای زیاد سوار می شوند... یکی از آنها داد می زند :
دیشب آکادمی را دیدی؟ حیف شد امیر حذف شد، خیلی خشگل بود!!! ...
امروز بحث داغ همکارانم این بود که "ارمیا" اول میشه یا نه؟... یکی گفت :
ارمیا خیلی کارش درسته، حجابش را رعایت میکنه، با کسی هم دست نمیده ...
کمی فکرم مشغول میشه، زن، خوانندگی میکنه ولی حجاب و محرم و نامحرم داره؟!!!، به قول خودمون "دم خروس را ببینیم یا قسم حضرت عباس" ... بعد میگم این همون ترویج عقاید بهاییت به شکل خیلی نرم و پنهان نیست؟ از خودم می پرسم که چی باعث شد که مردم عاشق این برنامه بشن؟ چرا بچه دبستانی هم آکادمی گوگوش را دوست داره؟ عاقبت این فرهنگ سازی چی میشه؟...
شاید صدا و سیمای جمهوری اسلامی هم باید دست به کار بشه و یه برنامه جایگزین بسازه...
27اسفند ماه 1391
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.