طبیعی است که امشب عده ای از شوق سرشان به سقف بخورد و عده ای از فرت غم واندوه سرشان به سنگ!
و البته که هیچکدام از این دو نه پایان دنیا است و نه شاه راه خوشبختی!
و فردا شروعی دوباره است برای هر دو، شروعی که باز خوب بودن یا نبودنش به دستان خود ماست و تصمیم های آینده مان.
امشب و در دل خوابگاه وقتی شور و حال دوستان را دیدم به قول حافظ گفتنی: "یادم از کشته خویش آمد و هنگام درو"
سال پیش دقیقا همین حس و حال را بنده و دوستان ما داشتند. روزهایی که نا امیدی و یاس از آن بر من میبارید و دم نمیتوانستم زد از فرت غم و اندوه! اما حال بعد ازگذشت یک سال و پاره کردن یکی دو پیرهن بیشتر به روشنی حرف استاد الاساتید خود پی برده ام که همین سخنان را در گوش من می خواند. و چه شیرین سخنی بود این تک جمله که بعدها به عظمتش پی بردم: " دنیای هر کس به اندازه آدم های خوبیست که می شناسد و نه به اندازه کتاب هایی که با خود حمل می کند."
و چند شب پیش بود که با تنی از دوستان و یاران غار خود که یکی در دانشگاه اصفهان تحصیل می کرد و انصراف داد و دیگری در دانشگاه شریف در حال تحصیل است و اندک زمانیست که سخت دچار کسالت شده است گفت و گو می کردیم. و بعد از آن خود را دیدم و جایگاه حال حاضرم را،شهری خوب و دلنشین، دوستانی بهتر از برگ درخت، اساتیدی به غایت تمام انسان، و جایگاه اجتماعی درخور میان این اجتماع. و باز دوستانی به خاطرم آمدند که سال پیش حالشان چه بسا بدتر از من بود و حال هرکدام به کاری مشغولند، چندتایی تشکیل خانواده داده اند و یکی دونفرهم در آزمون امسال رتبه هایی درخور کسب کرده اند ( و چه بسیار جالب که امشب همه این یاران قطعا در حال تماشای بازی بارسا- بایرن خواهند بود).
و این بار به خاطر می آورم این تک جمله را، که حسن ختام خوبیست بر گفته ها و نصایح ما:
"نگران فردایت مباش
خدای دیروز و امروزت
خدای فردایت هم هست"
حرفهایی که این روزها زیاد می شنویم و افسوس که بسیاری از آن ها از دهان برخی روش ان فکران عزیزمان خارج می شود!:
" انرژی هسته ای چیه آخه که چسبیدن بهش؟"
" چرا اینقدر حکومت اسرار داره انرژی هسته ای داشته باشه؟ "
" من مطمئنم این ها دنبال بمب هستن شک نکن."
" اصلا پول انرژی هسته ای رو اگر در جای دیگه هزینه کرده بودیم الآن وضعیت کشور این نبود."
" تورم گردن مردم رو شکونده اینا دنبال عزت هسته ایند."
و هزاران اظهار نظر مضحک دیگه.
و اما اصل قضیه:
فرض کنید شما بخواهید خودتان یک خانه بسازید و تصمیم داشته باشید که همه کار آن را خودتان انجام دهید، طبیعتا مجبورید بنایی یاد بگیرید، نجاری یاد بگیرید، جوش کاری و لوله کشی و برق کشی و گاز کشی و... را هم باید یاد بگیرید. پس نمی توان گفت که چون هدف شما فقط خود خانه بوده پس دستآورد های دیگه ای برایتان نداشته است. واضح است که شما دیگر آن فرد قبل نیستید و پیشرفت های زیادی کرده اید.
این فقط یک مثال ساده بود.
وقتی شما تصمیم می گیرید فرضا انرژی هسته ای ( یا هر تکنولوژی روز دنیا را) داشته باشید، خود بخود مجبور خواهید بود تلاش نمایید که در دیگر صنایع هم پیشرفت کنید، از صنایع فولاد گرفته تا پتروشیمی و حتی صنایع خورد و کوچک، و آیا این همان چیزی نیست که برخی می گویند و دهان به دهان می چرخد؟
و آیا در این صورت باز درد بیکاری کمر جوانان را خم خواهد کرد؟
گاه اندکی منطق لازمه زندگیست.
چشم ها را باید شست.