خنده آمریکایی
دخترک هیچ وقت نفهمید که اون دزدُ تیربارون کردن یا نه امّا از اون به بعد به جملهی فردا یه روزِ بهتره بَدبین شُد! چون همون کلمهی فردااونُ به رُفقاش وصل کرده بود، از اونا هَم بُرید! بعد از ارتشِ انگلیس، ارتشِ آمریکا اومد! همه میگفتن آمریکاییا بهترُ آقاتَرَن! دخترک آرزومیکرد اون حرفا دُرُس باشه! آمریکاییا همیشه میخندیدنُ صدای هِرُّ کرِّشون بُلن بود! دخترک خیلی زود فهمید که اونا با همون خندههاشونزور میگنُ میخوان اربابِ همه باشن! یه ترسِ تازه جای فردا رُ گرفت! گُرُسنهگی هنوزم سَرِ جاش بود! بعضی از زَنا واسه سیر کردنِ شکماشوناُفتاده بودن به خودْفروشی! بعضیا هَم رختُ لباسِ اربابای تازه رُ میشُستن! تمومِ مهتابیا وُ پُشتِبوما پُر شُده بود از اونیفورما وُ شورتا وُ جورابایاربابای آمریکایی! هَر کی بیشتر میشُست، غذای بیشتری میخورد:
شیش جُفت جوراب = یه قرصِ نون.
سه تا بلوز = یه قوطی گوشتُ لوبیا.
یه دست اونیفورم = دو تا قوطی گوشت.
کتاب "نامه به کودکی که هرگز زاده نشد." نوشته اوریانا فالاچی، ترجمه یغما گلرویی