خدا همه رو عاقبت بخیر کنه، امیدوارم مرگ هم برای همه، همین طور باشه، یک استراحت بعد کلی خستگی.
یاحق
شهید سردار حسن شاطری
مکان شهادت: مسیر دمشق به بیروت
زمان شهادت: 25 بهمن 1391
درباره اقدامات شهید شاطری در بازسازیها توضیح دهید. به خصوص در لبنان که با ایشان در ارتباط بودهاید.
سال ۱۳۸۵ رژیم صهیونیستی یک جنگ همه جانبه ای را علیه لبنان آغاز کرد که در واقع هدف اصلی این جنگ مقاوت اسلامی در لبنان بود. آنها سالها با طرق مختلف آزمایش کرده بودند و روش های مختلف سیاسی- نظامی را که بتوانند حزب الله لبنان را به شکست بکشانند آزمایش کرده بودند. اما به هر حال سناریوی معروف به جنگ تموز ۲۰۰۶ کلید خورد و رژیم صهیونیستی یک جنگ همه جانبه ای را که با عقبه حمایتی از سمت آمریکا و کشورهای غربی همراه بود در منطقه هم حمایت می شد و حتی در داخل لبنان بودند جریان هایی که با حزب الله خیلی رابطه خوبی نداشتند و هم پیمان آمریکایی ها بودند و این جنگ آغاز شد.
مادر شهید مغنیه میگوید بعد از جنگ سی وسه روز شنیده بودم که مهندسی از ایران برای مدیریت و در دست گرفتن کار بازسازی به لبنان آمده اما او را نمیشناختم. تخریب جنگ زیاد بود و نگرانی ما هم در آن شرایط بسیار. خرابیها باید زودتر آباد میشد و مردم باید زودتر سر و سامان میگرفتند. یک سال قبل از شهادت عماد بود، روزی نگرانیم را به او گفتم که در این شرایط مهندسی که از ایران آمده چگونه میتواند این همه کار را انجام دهد؟ حاج عماد لبخندی زد و گفت: «خیالتون راحت باشه کسی آمده که بهترین فرد برای این کار است.»
داغ داریم نه داغی که بر آن اخم کنیم
مرگمان باد اگر شکوه ای از زخم کنیم
مرد آنست که از نسل سیاوش باشد
عاشقی شیوه رندان بلاکش باشد
چند قرن است که زخمی متوالی دارند
از کویر آمده ها بغض سفالی دارند
بنویسید گلو های شما راه بهشت
بنویسید مرا شهر مرا خشت به خشت
بنویسید زنی مرد که رنبیل نداشت
پسری زیر زمین بود وپدر بیل نداشت
بنویسید که با عطر وضو آوردند
نقش دلدار مرا لای پتو آوردند
زلف ها گرچه پر از خاک ولبش گرچه کبود
دوش می آمد ورخساره بر افروخته بود
خوب داند که به این سینه چه ها می گذرد
هر که از کوچه معشوقه ما می گذرد
بنویسید غم وخشت و تگرگ آمده بود
از در وپنجره ها ضجه مرگ آمده بود
شهر آنقدر پریشان شده بود از تاریخ
شاه قاجار به دلداری ارگ آمده بود
با دلی پر شده از زخم نمک می خوردیم
دوش وقت سحر از غصه ترک می خوردیم
بنویسید که بم مظهر گمنامی هاست
سرزمین نفس زخمی بسطامی هاست
ننویسید که بم تلی از آوار شده است
بم به خال لب یک دوست گرفتار شده است
مثل وقتی که دل چلچله ای می شکند
مرد هم زیر غم زلزله ای می شکند
زیر بار غم شهرم جگرم می سوزد
به خدا بال وپرم بال وپرم می سوزد
مثل مرغی شده دل در قفسی از آتش
هر قدر این ور وآن ور بپرم می سوزد
بوی نارنج وحناهای نکوبیده به خیر
که در این شهر پر از دود سرم می سوزد
چاره ای نیست گلم قسمت من هم این است
دل به هر سرو قدی می سپرم میسوزد
الغرض از غم دنیا گله ای نیست عزیز
گله ای هست اگر حوصله ای نیست عزیز
یاد دادند به ما نخل کمر تا نکنیم
آنچه داریم زبیگانه تمنا نکنیم
آسمان هست غزل هست کبوتر داریم
باید این چادر ماتم زده را بر داریم
تن ترد همه چلچله ها در خاک و
پای هر گور چهل نخل تناور داریم
مشتی از خاک تورا باد که پاشید به شهر
پشت هرحنجره یک ایرج دیگر داریم
مثل ققنوس زما باز شرر خواهد خاست
بم همین طور نمی ماند و برخواهد خاست
داغ دیدیم شما داغ نبینید قبول
تبری همنفس باغ نبینید قبول
هیچ جای دل آباد شما بم نشود
سایه لطف خدا ازسر ما کم نشود
گاه گاهی به لب عشق صدامان بکنید
داغ دیدیم امید است دعامان بکنید
بم به امید خدا شاد و جوان خواهد شد
نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد
حامد عسگری