فکرش هم سخته!
توی یک دانشگاه کوچیک واسه یک تشکل دانشجویی کوچیک، که باید فقط انگیزه های دانشجویی و انقلابی داشته باشه، بخاطر میل به قدرت اعضای سابقش و به خاطر اینکه میخواهند هنوز بر این تشکل نفوذ داشته باشند، چه کارها که نمیکنند، چه تهمتها که نشناخته به افراد میزنند!
تا حدی که یک دوست گمان کند، تو یک اصلاح طلب هستی!
رفتار و سکوت مصلحتیت را که من باب پیروی از رهبریست، ترسو بودن برداشت کند!
برای نبودنت چنان تلاش کنند، ائتلاف تشکیل دهند، تهدید به برهم زدن انتخابات کنند، که دوستان خودت هم از کنارت بروند.
کسانی که پیشنهاد آمدن داده بودند، حال به "مصلحت" کنار بروند و سخنی از "اهداف مقدس" نگویند و حمایت را به پایان برسانند.
با این حال از دوستی که در این شرایط هم کنار من بود، مردانه و بدون ترس جلو حرفها ایستاد، ممنون هستم!
تا این حد هم زیاده گویی کردم، انشالله بعد از انتخابات، حرفهای ناگفته را میگویم، تا شاید کمی آرامتر شود این دل!
برنامه جامعه اسلامی برگزار شد، اصلا مناظره خوبی نبود، امیدوارم در سال بعد برنامه های بهتری باشد.
سلام به همه دهه هفتادیهای عزیز
اصولا در مورد قابلیت های دهه هفتادیها میشه هزاران صفحه نوشت. برای مثال میشه به موارد ذیل اشاره کرد:
1- مسئولیت پذیری 2- تلاش وپشتکار وپیگیری امور 3- تلاش برای بهترین بودن 4- سختی کشیده و چالشی 5- نسل طلایی ایران، ولی یکی از مهمترین ویژگیهای این دهه، عشق در یک نگاهه!
قبل از اینکه وارد بحث بشیم، عرض میکنم که خواهشا افراد بی جنبه این مطلب را دنبال نکنند چون از فردا تصمیم می گیرن دنبال عشق در یک نگاه بگردن که ممکنه کار دست خودشون بدن.
از روزای اول دانشگاه شروع میکنیم. فرض کنید دارین فرم مشخصات دانشجویی را پر میکنین که ناگهان یک صدای زیبای دخترونه میپرسه آقا ببخشین فرم مشخصات را از کی گرفتین و شما بی خبر سر بلند میکنین و ناگهان با یه دختر زیبای لنز رنگی، دماغ عملی و گونه کاشته مواجه میشین که البته موهاشو رنگ کرده و ابروهاشم تاتو کرده و تا میاین به خودتون بجنبین، اسیر رنگ رژ لباش و مژه های مصنوعیش میشین و در یک نگاه، یه دل نه صد دل عاشق میشین و از اتفاق متوجه میشین که همکلاسیتون هم هست.
وقتی فرم مشخصات را دریافت کرد، خودکار هم نداره و شما خودکار، کپی مدارک، کاغذ، دستمال کاغذی، موبایل و کل داراییتون را در اختیارش میذارین. وقتی توی راهروهای دانشگاه حرکت میکنه و شما مثل بادی گارد همراهیش میکنین، تازه یه نکته دیگه را با ظرافت متوجه میشین که این خانم زیبا با کفش 15 سانتی و کلیپس 10 سانتی چقدر خوش قد و بالاس و چقدر برازنده شماست.
وقتی که خودکارتون را پس میده، چشمتون به ناخنای مصنوعیش میفته، دیگه متقاعد میشین که نیمه گمشدتون را پیدا کردین.از اینجا به بعد روایت های مختلفی میتونه اتفاق بیفته. در این لحظات زیبای عاشقی، دنیا براتون رنگ دیگه میشه و از صبح خروس خونش انگار براتون یه آهنگ دیگه داره! یاد آخرین لحظه ای که دم خوابگاه باهاش خداحافظی کردین میفتین و اصلا براتون مهم نیست که این دختر خودش یکه فروشگاه لوازم آرایشیه. کم کم علاقه عمیق تر میشه و توی دو هفته بهش عادت میکنین و آخر هر کلاس و قبل از رفتن به خوابگاه با هم احوالپرسی میکنین! براتون سوال میشه که چرا این دختر گونه هاش گل نمیندازه و بعد میگین که حق داره با این همه بتونه کاری و زیر سازی! در مراحل بعدی دنبال راهکاری میگردین که بیشتر باهاش صحبت کنین، ...
ادامه دارد ...
نویسنده: ایمان چگونیان
به همت حسین خان، سفر خوبی به قم و جمکران داشتیم.
برنامه از طرف جامعه اسلامی بود و دلایلی از اردو وجود داشت که میتونم اعلام کنم، نتایج ٥٠درصد اجرا شد بحمدالله.
در راه کاشان
مطالب نشریه بطور کامل جمع آوری شده
اما اصلا به دل خودم ننشست!
اگر کوچکترین ایرادی از طرف دوستان برسه، کل مطالب رو تغییر میدهم.