برای اطرافیانتان وقت بگذارید!
امروز توی سایت درباره حودکشی ایوب آقایی صحبت شد. من ساکت بودم و دوستان چونان مطلع بودند از اتفاق که لحظه ای احساس کردم من اطلاعی ندارم! چونان بی سند حرف میزد
عزیزم، سه ساله شدی، ای جانم، چه قدی کشیدی. بگو بابا.
آره، خلاصه اینکه این وبلاگ هم سه ساله شد و سومین سال هست که انیس رشد فکری من شده و گاهی دلتنگی های من رو میشنوه. خیلی عزیزی برام.
این وبلاگ، پانزده فروردین نود و چهار ساخته شد. در حالیکه مهمان داشتیم! من در حال ساخت وبلاگ بودم.
والا از اونجا که کانال قبلی دیگه در دسترس خودم نیست (ولی در دسترس بقیه هست)
دلم پر بود امشب. کاش پیش من نمی اومد. یا حالا که آمد حرف اون تشکل رو نمیزد. دلم پرغصه است از تشکل و بعضی...
چند ماه پیش، اتمام روزهای کارشناسی در دانشگاه کاشان، باعث خوشحالی من بود و گمان میکردم دو سال در دانشگاه اصفهان، برای ارشد درس میخوانم.
اما از آنجایی که خدا برنامه های خودش رو برای ما اجرا میکنه، وسط سال تحصیلی، فهمیدم که بازگشت هر کس به کاشان نباشه، بازگشت من به کاشان هست. به یاری خدا از بهمن در دانشگاه کاشان درس میخوانم و وارد کارهای دیگر نمیشوم، مگر اینکه اخلاق را آموزش دیده باشند.
فرض کنید مشتی به «محمد علی کلی» زده اید.
اگر پاسخ مشت شما را ندهد، میگویید «من کلی را زدم»