پیاده نظام

حرفهایی برای جوانانی که سیب زمینی نیستند

پیاده نظام

حرفهایی برای جوانانی که سیب زمینی نیستند

پیاده نظام

یک روز با این هایی و یک روز با آن ها
رندی که از تخریب میترسد بلاکش نیست
سرباز باید پشت دشمن را بلرزاند
شطرنج جای مهره های اهل سازش نیست

مرتضی عابدی لنگرودی

Yemen ifyemen
پیام های کوتاه
  • ۱۳ خرداد ۹۵ , ۰۹:۳۴
    ترس
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

۱۶۸ مطلب با موضوع «خودمونی» ثبت شده است

۱۷شهریور
چمدانم سنگین بود,کتاب… به قول گراهام گرین کتاب سنگین است, مثل "آجر".
توی فرودگاه استانبول آقاهه نگاهم کرد:چهار کیلو اضافه بار داری.
گفتم:کتابه.میشه بذارین برم؟
گفت:همین جوریاس که هی هواپیماها سقوط میکنن.
گفتم چقدر اضافه بار باید بدم؟؟؟
گفت شصت دلار
گفتم:اگه شصت دلار بدم دیگه سقوط نمیکنن؟؟؟

مثل بز نگاهم کرد…

((عباس معروفی))
امیرحسین چگونیان
۱۰شهریور

حجت الاسلام پاشاپور(عارف تهرانی):
اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را
شعار و حرف پُر کرده، تمام ادعاها را
یکی بخشیده چون حافظ ، سمرقند و بخارا را
یکی چون صائبِ تبریز ، سر و دست و تن و پا را
از این سو شهریار داده ، تمام روح اجزا را
از آن سو بانو دریایی ، گرفته حال ماها را

امیرحسین چگونیان
۰۹شهریور
چقدر کم هستند دوستانی از جنس باران!
دوستانی که دیدنشان ، دنیا را برایت شیرین می کند!
ممنون هستم از دوستان عزیز امیر حسین رنجبر و محمد عارف نیا، که یک شب شیرین را برای من ساختند.
امیرحسین چگونیان
۰۸شهریور
امشب، با دوستی حرف میزدم.
در حرفهایم، اینقدر گفتم من اینجوری هستم، من اونجوری هستم، من این عقاید را دارم، من...
الان حالم بد شده است، به خودم میگویم من؟؟؟؟
تو نیم من هم نیستی!
بیچاره اگر ذره ای آبرو برایت مانده، همه لطف خداست.
وگرنه تو که سر تا پا گناهی!
خدایا، ای پوشاننده عیوب، من، نه ببخشید، بنده ات را ببخش، غلط کردم، هر چه کردم!
امیرحسین چگونیان
۰۷شهریور

گفتم بنویسم
فکر کردم در مورد چه بنویسم
خب درباره آنچه که باید گفته شود تا همه بدانند
تا اشتباه برداشت نکنند تا گمراه نشوند

امیرحسین چگونیان
۳۱مرداد
گویی همه مشکلات جمع شده اند، خسته ام، بیش از آن که گمان کنی!
اشتباهات گذشته، اکنون دست و پای من را گرفته اند.
مشت هایشان چنان من را از پا درآورده، که گویی هیچگاه روی پا راه رفتن را بلد نبودم.
آری، خسته ام، برای مسایلی که شاید در آینده نزدیک به آنها بخندم، اما اکنون له شده ام.
یارای ایستادن دوباره ندارم، لعنت بر اشتباهاتی که مانند بمب ساعتی کار میکنند.جانت را به لب می آورند، شاید منفجر شود، شاید...
بمب هم بمب های انتحاری!!
امیرحسین چگونیان
۲۷مرداد

ﺧﺪﺍ ﮔﺮ ﭘﺮﺩﻩ ﺑﺮ ﺩﺍﺭﺩ ﺯ ﺭﻭﻱ ﻛﺎﺭ آﺩﻣﻬﺎ!
ﭼﻪ ﺷﺎﺩﻳﻬﺎ ﺧﻮﺭﺩ ﺑﺮﻫﻢ...ﭼﻪ ﺑﺎﺯﻳﻬﺎ ﺷﻮﺩ ﺭﺳﻮﺍ...

امیرحسین چگونیان
۲۱مرداد

ﺻﺒﺢ ﺍﻣﺮﻭﺯﮐﺴﯽ ﮔﻔﺖ ﺑﻪ ﻣﻦ : ﺗﻮ ﭼﻘﺪﺭ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ !
ﮔﻔﺘﻤﺶ ﺩﺭ ﭘﺎﺳﺦ : ﺗﻮ ﭼﻘﺪﺭ ﺣﺴﺎﺳﯽ ؛
ﺗﻦ ﻣﻦ ﮔﺮ ﺗﻨﻬﺎﺳﺖ، ﺩﻝ ﻣﻦ ﺑﺎ ﺩﻟﻬﺎﺳﺖ،
ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﯽ ﺩﺍﺭﻡ
ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺯ ﺑﺮﮒ ﺩﺭﺧﺖ
ﮐﻪ ﺩﻋﺎﯾﻢ ﮔﻮﯾﻨﺪ ﻭ ﺩﻋﺎﺷﺎﻥ ﮔﻮﯾﻢ،
ﯾﺎﺩﺷﺎﻥ ﺩﺭﺩﻝ ﻣﻦ ، ﻗﻠﺒﺸﺎﻥ ﻣﻨﺰﻝ ﻣﻦ !...
ﺻﺎﻓﻰ ﺁﺏ ﻣﺮﺍ ﻳﺎﺩﺗﻮ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ،ﺭﻓﻴﻖ !
ﺗﻮ ﺩﻟﺖ ﺳﺒﺰ، ﻟﺒﺖ ﺳﺮﺥ، ﭼﺮﺍﻏﺖ ﺭﻭﺷﻦ !
ﭼﺮﺥ ﺭﻭﺯﻳﺖ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﭼﺮﺧﺎﻥ !
ﻧﻔﺴﺖ ﺩﺍﻍ، ﺗﻨﺖ ﮔﺮﻡ، ﺩﻋﺎﻳﺖ ﺑﺎ ﻣﻦ !

امیرحسین چگونیان
۲۱مرداد

در قسمت فرهنگی دانشگاه، دوستی که راهنمای  خوبی برای من هست وجود داره و الحق والانصاف در مشورت به من و دوستانم کم نگذاشته.
این دوست بزرگوار اقا وحید صدوقی هست.
اخیرا متوجه  شدم پدر ایشون از دنیا رفتند ، غیر از طلب صبر هیچ حرفی برای گفتن ندارم.
خدا بیامرزد ایشان را، براستی که فرزند صالح باقیات الصالحات است.

امیرحسین چگونیان
۱۹مرداد

دیدن مردانی از تبار جامعه اسلامی که امروز مردان دغدغه مند جامعه هستند.

امیرحسین چگونیان