پیاده نظام

حرفهایی برای جوانانی که سیب زمینی نیستند

پیاده نظام

حرفهایی برای جوانانی که سیب زمینی نیستند

پیاده نظام

یک روز با این هایی و یک روز با آن ها
رندی که از تخریب میترسد بلاکش نیست
سرباز باید پشت دشمن را بلرزاند
شطرنج جای مهره های اهل سازش نیست

مرتضی عابدی لنگرودی

Yemen ifyemen
پیام های کوتاه
  • ۱۳ خرداد ۹۵ , ۰۹:۳۴
    ترس
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

۱۶۸ مطلب با موضوع «خودمونی» ثبت شده است

۲۶اسفند
گاهی نظر انداز به این بی نظران،
این بی نظرانی که گرفتار تو اند ،
...
گاهی بنشین و گذر عمر ببین،
عمری که گذشت و همه درگیر تو اند،
...
#سید_محمد_سجاد_قاضی_عسگر
امیرحسین چگونیان
۲۵اسفند
آتشِ روےِ تو زین گونه که در خلق گرفت
عجب از سوختگے نیست ، که خامے عجب است ...

سعدے
امیرحسین چگونیان
۲۴اسفند
اینقدر وسایل ارتباطات زیاد شده، چند وقت هست دارم به این فکر میکنم که یه مسئول روابط عمومی استخدام کنم، پیگیر اینستا و تلگرام و فیس بوک.. باشه.
واقعا درگیر مجاز شدیم که حقیقت را نمی بینیم.
امیرحسین چگونیان
۲۴اسفند
آن کسی را که تو می جویی
کی خیال تو به سر دارد؟
بس کن این ناله و زاری را
بس کن او یار دگر دار


آری، او یار دگر دارد، به قول شاعر «لعنت به من، چه ساده دل سپردم»
شوخی کردم، جدی نگیرید، کدخدا گیر ندی اااا.
امیرحسین چگونیان
۲۱اسفند
چقدر تعطیلات عید، بعد از کلی هیاهو جذاب هست، چقدر دوست داشتنیه.
خدا همه رو عاقبت بخیر کنه، امیدوارم مرگ هم برای همه، همین طور باشه، یک استراحت بعد کلی خستگی.
یاحق
امیرحسین چگونیان
۱۳بهمن
من باغ زمستان زده دارم تو نداری

من خرمن طوفان زده دارم تو نداری



از خاطره ی سبز بهشتی که فرو ریخت

یک میوه ی دندان زده دارم تو نداری



"داش آکلم" و تنگ دلی درد نشان را

بر صخره ی "مرجان" زده دارم تو نداری



من عهد نوشتم تو نه دیدی و نه بستی

من دست به قرآن زده دارم تو نداری



"گر همسفر عشق شدی"را که شنیدی؟

من اسب به میدان زده دارم تو نداری



من اینهمه گفتم و تو یک جمله نوشتی:

((من سرمه به مژگان زده دارم تو نداری ))
امیرحسین چگونیان
۲۳دی

داغ داریم نه داغی که بر آن اخم کنیم
مرگمان باد اگر شکوه ای از زخم کنیم
مرد آنست که از نسل سیاوش باشد
عاشقی شیوه رندان بلاکش باشد
چند قرن است که زخمی متوالی دارند
از کویر آمده ها بغض سفالی دارند
بنویسید گلو های شما راه بهشت
بنویسید مرا شهر مرا خشت به خشت
بنویسید زنی مرد که رنبیل نداشت
پسری زیر زمین بود وپدر بیل نداشت
بنویسید که با عطر وضو آوردند
نقش دلدار مرا لای پتو آوردند
زلف ها گرچه پر از خاک ولبش گرچه کبود
دوش می آمد ورخساره بر افروخته بود
خوب داند که به این سینه چه ها می گذرد
هر که از کوچه معشوقه ما می گذرد
بنویسید غم وخشت و تگرگ آمده بود
از در وپنجره ها ضجه مرگ آمده بود
شهر آنقدر پریشان شده بود از تاریخ
شاه قاجار به دلداری ارگ آمده بود
با دلی پر شده از زخم نمک می خوردیم
دوش وقت سحر از غصه ترک می خوردیم
بنویسید که بم مظهر گمنامی هاست
سرزمین نفس زخمی بسطامی هاست
ننویسید که بم تلی از آوار شده است
بم به خال لب یک دوست گرفتار شده است
مثل وقتی که دل چلچله ای می شکند
مرد هم زیر غم زلزله ای می شکند
زیر بار غم شهرم جگرم می سوزد
به خدا بال وپرم بال وپرم می سوزد
مثل مرغی شده دل در قفسی از آتش
هر قدر این ور وآن ور بپرم می سوزد
بوی نارنج وحناهای نکوبیده به خیر
که در این شهر پر از دود سرم می سوزد
چاره ای نیست گلم قسمت من هم این است
دل به هر سرو قدی می سپرم میسوزد
الغرض از غم دنیا گله ای نیست عزیز
گله ای هست اگر حوصله ای نیست عزیز
یاد دادند به ما نخل کمر تا نکنیم
آنچه داریم زبیگانه تمنا نکنیم
آسمان هست غزل هست کبوتر داریم
باید این چادر ماتم زده را بر داریم
تن ترد همه چلچله ها در خاک و
پای هر گور چهل نخل تناور داریم
مشتی از خاک تورا باد که پاشید به شهر
پشت هرحنجره یک ایرج دیگر داریم
مثل ققنوس زما باز شرر خواهد خاست
بم همین طور نمی ماند و برخواهد خاست
داغ دیدیم شما داغ نبینید قبول
تبری همنفس باغ نبینید قبول
هیچ جای دل آباد شما بم نشود
سایه لطف خدا ازسر ما کم نشود
گاه گاهی به لب عشق صدامان بکنید
داغ دیدیم امید است دعامان بکنید
بم به امید خدا شاد و جوان خواهد شد
نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد
حامد عسگری

امیرحسین چگونیان
۱۷مهر
دلم شکسته تر از شیشه های شهر شماست، شکسته باد هر آنکه اینچنینم خواست.
امیرحسین چگونیان
۳۱شهریور

گفتم کجا ؟

گفتا به خون

گفتم چه وقت؟
گفتا کنون

امیرحسین چگونیان
۲۳شهریور

گالش نیمه پاره ی چوپان
خلوت یک الاغ آخر کوه
دختران بدون آرایش
لهجه ی بچه های آن ور کوه

گوسفندی که گوشه ی عکس است
گله ای که چقدر تنها بود
در سرم روستای محرومی ست
((تیکسر)) انتهای دنیا بود

امیرحسین چگونیان