وام

تو خونه نشستم،موبایل زنگ میخوره! هم اتاقی خوابگاه!
-امیر برای وام، من ضامنت بودم؟
+آره، تو و رضا
-میخوام تسویه کنم، گفتند تا تو وامت رو ندی، نمیشه!


و اینجاست که حالت به هم میریزه! من؟؟ پول؟؟ از کجا؟؟ تا ظهر فردا؟؟ وااااااااااااای

امتحان

یه وقتهایی کارها گیر میکنه، نمیدونی باید چیکار کنی، فقط غر میزنی، داد میزنی!
البته یهو یادت میاد که خداست، نشسته نگاهت میکنه که ببینه چقدر دووم میاری. سرت رو بالا میگیری و میگی خدا راضی هستم به رضات، میگی ببخش واسه بدیهام.

سخته، اما باید منتظر بود، بعضی کارها رو راضی نیستم، اما خدا اینجوری راضی تر هست پس کافیه لطفا غر نزنید!

تشکل جامعه اسلامی

گاه باید به راه طی شده، نگاه کرد! گاه اشتباه طی طریق کرده ای!
بعضی مواقع بخاطر اشتباه خودت گاهی به دلیل سالوسی دیگران. کشور نیاز به درمانهای سریع دارد، اما ما به بیاینه برای حج مشغول هستیم، که چه شود؟
بله راه را گم کرده ایم، میخواهیم در چشم باشیم و به قول یک دوستی میخواهیم ژست رسانه ای بگیریم!! خدایا کمک کن، من این درس ها را نخوانده ام، خودت تقلب برسان که رد نشوم.

مملکت عاشقان

کاش دوست داشتن ساده بود، کاش وقتی کسی را دوست داشتی مانعی نبود، اما ...
فاضل نظری میگوید هوای مملکت عاشقان سیاسی نیست! اما هست!

سلام

و مثل همیشه حال همه ما خوب است اما تو باور نکن!

احتیاط! تا زنده هستید زندگی کنید

وارد دانشگاه که میشوید، چندین راه برای گذراندن این چهار سال کذایی دارید. مثلا الاف گونه به دور خودتون بچرخید

شورای صنفی

سه چهار سال هست که مشغول فعالیت فرهنگی علمی سیاسی در دانشگاه هستم، دو تا تازه وارد، درس فعالیت در فلان موضوع را میدهند.
بزرگوار یه نگاه به سابقه و فعالیت من بکن، یه نگاه به خودت بکن، بعد فرمایش بفرما.
والا به خدا.
و من الله التوفیق

یار در سفر

الکی مثلا!!
تنهاییم، خدایا نصیب ما هم بکن، اینکه زندگی نشد!
آدم یه همدم میخواد برای سختترین روزهای زندگی!
آدم یه قبرشور نمیخواد که.
پس یار ما رو هم از سفر به منزل برسون.

از ما بود

بنده حقیر که همه الطاف خدا بر من باد: « اکبری از ما بود، تا اینکه زن گرفت»


سعید آقامون میفهمه یعنی چی.
ای داد بیداد، هعععععی

من زن میخوام

پسر بچه ای تقریبا چهار پنج ساله، سوار دوچرخه، دور تا دور سالن میچرخد.
همزمان گریه میکند، زار میزند که چه؟؟؟

«من زن میخوام»

خدا خیرت دهد پسر سی و پنج ساله اش مجرد ، مرد پنجاه ساله اش زیر بار زن نان داداستدادنیگر بلند نشد.آخر زن که عروسک تو نیست.
همه اینها را گفتم، زیاد جدی نگیرید، اگر کسی به مادرم دسترسی دارد، به ایشان بگویید «من زن میخوام»