پیاده نظام

حرفهایی برای جوانانی که سیب زمینی نیستند

پیاده نظام

حرفهایی برای جوانانی که سیب زمینی نیستند

پیاده نظام

یک روز با این هایی و یک روز با آن ها
رندی که از تخریب میترسد بلاکش نیست
سرباز باید پشت دشمن را بلرزاند
شطرنج جای مهره های اهل سازش نیست

مرتضی عابدی لنگرودی

Yemen ifyemen
پیام های کوتاه
  • ۱۳ خرداد ۹۵ , ۰۹:۳۴
    ترس
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
۰۳ارديبهشت

به همت حسین خان، سفر خوبی به قم و جمکران داشتیم.
برنامه از طرف جامعه اسلامی بود و دلایلی از اردو وجود داشت که میتونم اعلام کنم، نتایج ٥٠درصد اجرا شد بحمدالله.
در راه کاشان

امیرحسین چگونیان
۰۳ارديبهشت

هفته پیش که رفتم قم، یه سوالی واسم پیش اومد.

گفتم خدایا من هفته پیش برنامه ریختم که بیام زیارت خانم، نشد!

این هفته هیچ برنامه ای نداشتم! دقیقه نودی شد و اومدم!

داستان چیه؟

اینکه هفته قبل نشد بخاطر یه اشتباه بود، اما هفته ای که رفتم  یه دلیل بیشتر نداشت:

 

 

به مادرم زنگ زدم و مادر از تماسم بی نهایت خوشحال شدند، این شد که من رو پذیرفتند.

امیرحسین چگونیان
۰۱ارديبهشت

به عکسهای گذشته نگاه میکردم، یک عکس نظرم رو جلب کرد.
راهپیمایی 22بهمن سال91
جالب بودن عکس از این لحاظ بود که دوست عزیز در عکس که در کنار من هست(محمدبیگی) در صفحه فیس بوک خودشون و شاید به دلیل تمسخر بقیه(به زعم بنده) راهپیمایی رو رد کرده بودند و  اعلام کرده بود که راهپیمایی نمیکنه و همین آقا به من زنگ زد و قرار راهپیمایی رو با هم هماهنگ کردیم.
نمیدونم باید چی بگم اما اتفاق جالبی بود، تحلیل آن با خود دوستان!

راهپیمایی

امیرحسین چگونیان
۳۱فروردين

فایل پی دی اف نشریه رو برای دوستانی که ندیدند ،آپلود کردم.

از طراحی نشریه بگذرید که عجله ای بود، درباره بقیه موارد نظر بدید لطفا!!

 

دریافت
حجم: 384 کیلوبایت
توضیحات: صفحه اول

دریافت
حجم: 429 کیلوبایت
توضیحات: صفحه دوم
 

امیرحسین چگونیان
۳۰فروردين
احساس ضعف به شدت در حال قدرت یافتن در من است.
فکر میکنم دیگر بس است اینقدر محکم راه رفتن.
با عصا باید راه رفت شاید!
از تظاهر خسته شده ام، اما هیچکس نه دوستان و نه حتی برادرانم نیستند که کمکی کنند.
این خودم نیستم، پشت پرده له شده ام، اما نه اینکه کسی در حقم بدی کرده باشد!!! فقط...
احساس میکنم آنچه باید، نبودم!
احساس میکنم کوچکتر از وسعم هستم.
احساس میکنم این امیرحسین چگونیان 5درصد توانایی من هم نیست.
و کسی نیست که دستم را بگیرد و خدا هنوز مینگرد و من هنوز ناله میکنم که خدایا من مردش نیستم و اما به گمانم او از من بیشتر انتظار دارد، شاید!
امیرحسین چگونیان
۲۹فروردين

مطالب نشریه بطور کامل جمع آوری شده
اما اصلا به دل خودم ننشست!
اگر کوچکترین ایرادی از طرف دوستان برسه، کل مطالب رو تغییر میدهم.

امیرحسین چگونیان
۲۹فروردين

آکادمی گوگوش

دو سه هفته بیشتر به نوروز 1392 باقی نمانده... بعد از مدتها آسمان اصفهان ابری شده و باران می بارد... از امتجان برمی گردیم... با دو همکارم سوار اتوبوس می شویم... اتوبوس شلوغ است... مدارس تعطیل شده و بچه ها به خانه برمی گردند... هیجان و انرژی آنها به ما هم حس زنده بودن می دهد، به ما که داریم زندگی را فراموش می کنیم... سر و صدای یک پسر بچه بازیگوش و پر حرف توجهم را جلب می کند... همان طور که در اتوبوس ایستاده ام، تا رسیدن به مقصد، نگاهش می کنم... پسرک گرم جنب و جوش است، باید سیزده چهاده ساله باشد...کوله پشتی مدرسه ای دارد و انگار اوست که به کوله آویزان شده!، ریز نقش و پر انرژی... از سر و گوش همه بالا می رود... شیشه اتوبوس را بخار پوشانده... پسرک روی نوک انگشت پا بلند می شود و بعد با نوک انگشت می نویسد، "آکادمی گوگوش" ! و بعد زیر آن می نویسد "I LOVE YOU" !!!، برای چه کسی می نویسد خدا می داند...

امیرحسین چگونیان
۲۹فروردين

آنچه درباره امید اکبری باید بدانید!!

امیرحسین چگونیان
۲۹فروردين

بعضی از آدما دوستیاشون مدت داره، یه جورایی به آدما تاریخ انقضادار نگاه میکنند.
این آدما بدجور سرشون به سنگ میخوره!
اما کاش میتونستم به طعمه هاشون بفهمونم که، عزیزم گول نخور!!!
این که میبینی تا خرش از پل گذشت، جواب سلامت رو هم نمیده بخدا!!!
اما حیف...

امیرحسین چگونیان
۲۸فروردين

راه را بسته بودند از بیراهه رفتم هر چه تاختم مقصد را نیافتم،وقتی به نینوا رسیدم خورشید بر نیزه بود.

امیرحسین چگونیان