پیاده نظام

حرفهایی برای جوانانی که سیب زمینی نیستند

پیاده نظام

حرفهایی برای جوانانی که سیب زمینی نیستند

پیاده نظام

یک روز با این هایی و یک روز با آن ها
رندی که از تخریب میترسد بلاکش نیست
سرباز باید پشت دشمن را بلرزاند
شطرنج جای مهره های اهل سازش نیست

مرتضی عابدی لنگرودی

Yemen ifyemen
پیام های کوتاه
  • ۱۳ خرداد ۹۵ , ۰۹:۳۴
    ترس
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

۵۶ مطلب با موضوع «دل نشین» ثبت شده است

۰۴مرداد
گاهی شعر ها و جملات جالبی پشت وانت ها و کامیون ها مینویسند.گاه روحت تازه میشود ، گاه زنده میشوی، گاه می خندی و بعد به فکر فرو میری، مثل این بیت شعر :
این جمعه و آن جمعه بهانست
آدم بشوم سه شنبه هم می آیی
امیرحسین چگونیان
۰۳مرداد

   1 مرداد 94

ساعت 9:57 صبح
چند دقیقه‌ای در اتاق نبودم. وقتی برگشتم، جواد خیابانی و محمد مایلی‌کهن و آقای فنایی (کارشناس داوری) و آقای محتشمیان (گزارشگر والیبال) و چند تن از دلنگرانان در اتاقم بودند. پرویز اسماعیلی هم آن طرف ایستاده بود و از آنان پذیرایی می‌کرد. با تعجب گفتم: «من باز یک ساعت از دفتر رفتم بیرون و برگشتم، شما اینجا مهمونی گرفتید؟ پرویز؟ ماجرا چیه؟» تا گفتم پرویز، عده‌ای شروع کردند به شعار دادن: «پرویز سوبله چوبله! شی شی شی شی!» عده‌ای دیگر هم جواب دادند:

امیرحسین چگونیان
۰۳مرداد
ﺍﻓﻼﻃﻮﻥ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ :
ﺍﻓﺮﺍﺩﯼ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻣﺎ ﻫﻢ ﻋﻘﯿﺪﻩ ﻫﺴﺘﻨﺪ ، ﺑﻪ ﻣﺎ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﻣﻰ ﺩﻫﻨﺪ ﻭ
ﺍﻓﺮﺍﺩﯼ ﮐﻪ ﻣﺨﺎﻟﻒ ﺑﺎ ﻋﻘﯿﺪﻩ ﯼ ﻣﺎ ﻫﺴﺘﻨﺪ ، ﺑﻪ ﻣﺎ ﺩﺍﻧﺶ .
.
ﺁﺩﻣﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﻟﺬﺕ ﺑﺮﺩﻥ ﺍﺯ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺑﻪ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﻧﯿﺎﺯ ﺩﺍﺭﺩ.
ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﺮﺩﻥ ﺑﻪ ﺩﺍﻧﺶ....
امیرحسین چگونیان
۳۱تیر

روزی زنی نزد قاضی شکایت کرد که پانصد مثقال طلا از شوهرم طلب دارم و او به من نمیدهد.
قاضی شوهر را احضار کرد و او طلب خود را انکار نمود یا فراموش کرده بود.
قاضی از زن پرسید:آیا بر گفته ی خود شاهدی داری؟
زن گفت:
آری،آن دومرد شاهدند.
قاضی ازگواهان پرسید:گواهی دهید زنی که مقابل شماست پانصدمثقال ازشوهرش که این مرد است طلب دارد و او نپرداخته است.
گواهان گفتند: سزاست این زن نقاب مقابل صورت خود را عقب بزند تاما
لحظه ای وی را درست بشناسیم که او همان زن است،تاآنگاه گواهی دهیم.
چون زن این سخن راشنید برخود لرزید وشوهرش فریاد برآورد شما چه گفتید؟ برای پانصد مثقال طلا همسر من چهره اش را به شما نشان دهد؟!
هرگز!هرگز! 
من پانصد مثقال را خواهم داد ورضایت نمی دهم که چهره ی همسرم درحضور دو مرد بیگانه نمایان شود.

امیرحسین چگونیان
۳۰تیر
طرح ولایت، تور مشهد، راهیان نور 
هی روضه میخوانیم در سوگ عمیقی که... 
از بخیه های پاره ی زخمی دیالکتیک 
تا ((امریکن پای)) و ((خداحافظ رفیق)) - ی که... 


ما قابلیت های فوق العاده ای داریم 
یک مورد اینکه: ما نخورده بیشتر مستیم 
با جنتی هم میشود جک های خوبی ساخت 
دنیا بخوابد، ما که بیداریم، ((ما هستیم)) 


با ریش، با ریشه، به هر نحوی که شد بردند 
با جعبه هم بردند، قدری دیر پی بردیم 
از کوی دانشگاه تا کرسنت و مک فارلین 
- ما از خودی گل های بعضا بدتری خوردیم 
 

نسل ((روانی چادرت رو از سرت بردار)) 
نسل (( پسر جون دوره ی اندیشه برگشته)) 
نسل برنزه، نسل ویسکی، نسل همخوابی... 
((ممد)) نبودی شهر ما آزادتر گشته 


یک روز با این هایی و یک روز با آن ها
رندی که از تخریب میترسد بلاکش نیست
سرباز باید پشت دشمن را بلرزاند
شطرنج جای مهره های اهل سازش نیست


مرتضی عابدی لنگرودی
امیرحسین چگونیان
۲۳تیر
مردمان نیک در جوانی ساده هستند و از بدکاران، به آسانی فریب می‌خورند، زیرا آنها در دل خود، نمونه‌ای از آنچه برای بدکاران می‌گذرد، نمی‌یابند که با آن بسنجند.
افلاطون
امیرحسین چگونیان
۲۰تیر

این مهم نیست که دل تازه مسلمان شده است

کـــه بـــه عشق تو قمــــر قاری قرآن شده است

مثــل من باغچـــــه ی خانــه هـــــم از دوری تــــو

بس که غم خورده و لاغر شده گلدان شده است

امیرحسین چگونیان
۲۰تیر

تو به من خندیدی و نمی دانستی
من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم
باغبان از پی من تند دوید
سیب را دست تو دید

غضب آلود به من کرد نگاه
سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک
و تو رفتی و هنوز
سالهاست که در گوش من آرام آرام
خش خش گام تو تکرار کنان می دهد آزارم
و من اندیشه کنان غرق در این پندارم
که چرا باغچه کوچک ما سیب نداشت

حمید مصدق ( خرداد ۱۳۴۳)

امیرحسین چگونیان
۱۵تیر

مسئولین یک مؤسسه خیریه متوجه شدند که وکیل پولداری در شهرشان زندگی می‌کند و تا کنون حتی یک ریال هم به خیریه کمک نکرده است. پس یکی از افرادشان را نزد اوفرستادند..

مسئول خیریه: آقای وکیل ما در مورد شما تحقیق کردیم و متوجه شدیم که الحمدالله از درآمد بسیار خوبی برخوردارید ولی تا کنون هیچ کمکی به خیریه نکرده‌اید.

امیرحسین چگونیان
۱۱تیر

عمر از چهل گذشت و دلم نا امید نیست

عاشق شدن هنوز از این دل بعید نیست

با تو توان گفت، مرا دست داده است

اما تو را دریغ، مجال شنید نیست

با عشق خوش گذشت به من، صبح و ظهر و شب

بخت سیاه دارم و مویم سپید نیست

بی سوز و ساز عشق چه کهنه چه موج نو

فرقی میان شعر قدیم و جدید نیست

کم کم بدل به قلعه متروکه می‌شود

شهری که کوچه‌هاش بنام شهید نیست

پنجاه سالگی سرکوچه نشسته است

چیزی به جز غبار جوانی پدید نیست

 

مرتضی امیری شعرخوانی در بیت امام خامنه ای

امیرحسین چگونیان